اینکه سالیانی با کسی زندگی کنی و بعد، فراق حادث شود، خودش بقدر کافی سنگین هست. یعنی اینجور که تا مدتها بعد از جدایی، منگ هستی و هاج و واج. بخودت میگویی کنار می آیم. ولی درونت جدایی را حتا قبول هم نکرده، چه رسد به کنار آمدن. کم کمش ده دوازده ماهی دهنت سرویس است. بیخوابی شبها و لنگ ظهر بیدار شدنها. و چه بیدار شدنی، وقتی هزاربار بگویی کاش مرده بودم. یکی دوسال را که با خون جگر رد کردی، دیگر تقریبا رها هستی. البته فکر میکنی. نشان به ان نشان که اکنون مکانها و خاطرات، حالت را دگرگون میکنند. به محبوب سابق دیگر حسی نداری، اما جاهایی که باهم بوده اید یا حتا به تنهایی سر زده ای، حس عجیبی در دلت زنده میکنند. که انگار مکانی هستند اثیری و دور دست، مکانی که در زمان فریز شده و دیگر نمیتوان به او بازگشت. گویی در خواب دیده باشی. حسش اما در بیداری هم با توست.

 

جدایی احتمالا تا همیشه با ماست. اوایلش درد و سوختگی هم دارد. ولی بعد از مدتی فقط ردش هست. که خب امان از رد زخم!

روز مادرِ مادر مبارک

زخمی که جراحی پلاستیک ندارد

هم ,هست ,ولی ,بیدار ,هستی ,جدایی ,بعد از ,که انگار ,میکنند که ,انگار مکانی ,مکانی هستند

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کاپریس دعا و گشایش شفق فیلم ماندگارمغان من پدر ِخانواده ! بیمه درمان سیر مطالعاتی شهید مطهری طراحی سایت، سئو، تبلیغات در گوگل هاشم عباسی بسیج دانش آموزی شهید فهمیده منطقه شال معرفی سایت های سرمایه گذاری ارزهای دیجیتال